حرف ز
|
|
• حرف ز • زاغ سیاه کسی را چوب زدن : در کار کسی تجسس کردن . • زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : نسنجیده سخن گفتن ، پشیمانی در بر دارد . • زبانم مو درآورد : از بس گفتم خسته شدم . • زمستان را شبی ، پیران را تبی : پیران در زمستان تحمل سرما را ندارند . • زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند : با این که یاری و مدد نکرد ، کار چنان که منظور بود انجام گرفت . • زنگوله ی پای تابوت : طفل خرد سال مرد پیر . • زیر آب کسی را زدن : کسی را نزد دیگری منفور کردن ، کسی را از کار بر کنار کردن . • زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : کسی را با سخن دروغ و چاپلوسی به نخوت و عجب دچار کردن . • زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن : با حیله و فریب ، کسی را دچار خطر و زیان کردن ، پاپوش درست کردن . • زیر پای کسی نشستن : کسی را با وعده ها و گفتارهای دروغین ، فریب دادن . • زیر کاسه ، نیم کاسه ای است : فریب و حیله ای در این کار پنهان است . • زیره به کرمان بردن : کار عبث و بیهوده کردن .
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 18 دی 1401برچسب:, |
|
|
|